Wednesday, August 05, 2015

Only whisper for I'm drunk

گر بی دل و بی دستم وز عشق تو پابستم 
بس بند که بشکستم آهسته که سرمستم 
در مجلس حیرانی جانی است مرا جانی 
زان شد که تو می دانی آهسته که سرمستم 
پیش آی دمی جانم زین بیش مرنجانم 
ای دلبر خندانم آهسته که سرمستم 
ساقی می جانان بگذر ز گران جانان 
دزدیده ز رهبانان آهسته که سرمستم 
رندی و چو من فاشی بر ملت قلاشی 
در پرده چرا باشی آهسته که سرمستم 
ای می بترم از تو من باده ترم از تو 
پرجوش ترم از تو آهسته که سرمستم 
از باده جوشانم وز خرقه فروشانم 
از یار چه پوشانم آهسته که سرمستم 

مولوی - دیوان شمس - غزلیات - غزل شماره ۱۴۴۶ - گر بی دل و بی دستم وز عشق تو پابستم...


Sent from my iPhone

No comments: